تجربه های پرستار جوان شیروانی از دو فرزندی که در دوران کرونا به دنیا آورد

قصد داشتم وقتی حنانه ۲ ساله شد برای فرزند بعدی برنامه ریزی کنم ولی انگار تقدیر و خداوند یک چیز دیگه ای میخواست و دخترم ۶ ماهه بود که فهمیدم من ۳ ماهه باردارم شوکه شده بودم ولی بچه ای که توی وجودم بود رو خیلی دوست داشتم
تجربه های پرستار جوان شیروانی از دو  فرزندی که در دوران کرونا به دنیا آورد
1404/02/30 - 10:53
تاریخ و ساعت خبر:
217278
کد خبر:
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - خراسان شمالی - زهرا مطیعی راد : « همه چیز از روزی شروع شد که از طرف نهاد رهبری ما رو به خونه یکی از زوج های موفق که هردوشون هم پزشک بودن بردن وقتی وارد خونه میشدی سادگی خونه تو رو جذب میکرد، وقتی داستان زندگی و ازدواجشون رو گفتن جذب زندگی و روششون شدم و منی که تصورم از زندگی یکم دچار تردید شده بودم و سردرگم بودم بین تصمیم های مختلف زوجی که با وجود درس و سنگینی کارشون گوش به فرمان رهبرشان داده بودن و همه ی وسایل خونشون ساخت ایران بود و صاحب دو فرزند بودن در اوایل زندگیشون و از اطاعت امر رهبر میگفتن و ساده گرفتن زندگی و تجملاتی نبودند. اون موقع اوایل ترم سه دانشگاه بودم و همون جا از خدا و امام رضا(ع) که من مهمون خونشون بودم خواستم خودشون قسمت کنن تا من هم مثل اون ها بتونم ساده زندگی کنم و خودشون راه ازدواجم رو باز کردن آخر های ترم سه ازدواج کردم و از همون اول سعی کردم زیاد سخت نگیرم و حرف خدا و رهبرم اولویت زندگیم بود.
بعد از اتمام تحصیلات همسرم عروسی ساده و مذهبی گرفتیم و زندگی مشترکمون رو شروع کردیم من هنوز دانشجو بودم و درست در اوج کرونا بودیم و من هم به عنوان پرستار باید برای کارورزی میرفتم با وجود این برای بچه دار شدن تردیدم رو کنار گذاشتم و دخترم حنانه رو خدا بهم داد در اوج کرونا و سختی هایی که بودحنانه به دنیا اومد، من قصد داشتم وقتی حنانه ۲ ساله شد برای فرزند بعدی برنامه ریزی کنم ولی انگار تقدیر و خداوند یک چیز دیگه ای میخواست و دخترم ۶ ماهه بود که فهمیدم من ۳ ماهه باردارم شوکه شده بودم ولی بچه ای که توی وجودم بود رو خیلی دوست داشتم با تمام متلک هایی که اطرافیان میگفتن من باز هم این بچه رو دوست داشتم،روز های سختی بود وجود دو تا بچه کوچیک توی شهر دور از فامیل و تنهایی اون روز ها جزو سخت ترین روز های زندگیم و شیرین ترین روز هام بود وقتی الان هردوشون بزرگ شدن و با هم بازی میکنن با خودم میگم ارزش اون همه سختی رو داشت و گاهی بعضی ها بهم میگن بسه دیگ از هر دو میوه رو داری دیگ بچه نیار ولی من در جواب میگم سرمایه های اصلی زندگی ما آدم ها داشتن بچه های سالم و صالحه ،که سرباز و یار امام زمانمون بشن و باید از خدا بخواهیم که این سرمایه هارو برامون بیش تر کنه ، الان با این دوتا سرمایه خداوند بعد از اون سختی ها راه هایی رو برام باز کرد تا بتونم بقیه رو هم تشویق کنم که بچه های خوب وصالح بیارن و اول از همه هم سعی میکنم خودم عمل کنم و بعد بقیه رو تشویق کنم ، شاید گاهی لازمه خودت بعضی سختی های شیرین رو به جون بخری تا بتونی به چیزهای باارزش تر در آینده دست پیدا کنی.
قبول دارم توی این شرایط اقتصادی سنگین بچه دار شدن سخته ولی اگر بدونی که با تحمل این سختی ها آینده روشن در انتظار خودت و کشورت و فرزندانت هست با جون دل این سختی هارو قبول میکنی و فقط به خدا تکیه میکنی و یاری اون رو از هر چیزی بیش تر و باارزش تر میدونی امید هست که بتونیم یکی از سرباز های کوچیک امام زمانمون باشیم و سرباز های بیش تری برای لشکرش تربیت کنیم.»
انتهای پیام/*

بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
برچسب ها:
تجربه نگاری ، مادر جوان، پرستار، کرونا، فرزندآوری
ارسال نظر
مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرتان لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
1- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
2- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
3- نظرات بعد از بررسی و کنترل عدم مغایرت با موارد ذکر شده تایید و منتشر خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
خراسان شمالی
V
آرشیو