حالا، بعد از ده سال، دو پسر دوقلو ششساله دارم و در انتظار فرزند سوم هستم. رؤیایی که روزی با اشک و دلهره دیدم، امروز به حقیقتی مقدس تبدیل شده است...
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - سال ۱۳۹۴، تازه نامزد کرده بودیم که شبی خواب عجیبی دیدم. با ترس و گریه از خواب بیدار شدم. عبدالله بالای سرم نشسته بود. با نگرانی پرسید:
– چی شده؟ خواب بد دیدی؟
گفتم:
– خیلی بد بود... توی خواب بچه داشتیم و باردار هم بودم. جنگ شده بود . دنبال تو میگشتم اما پیدایت نمیکردم. وقتی بالاخره دیدمت، گفتم: «کجایی تو؟» گفتی: «جنگ شده، باید برم... دیگه حتی اون بچهای که توی شکمت هست رو هم نمیتونم ببینم.»
وقتی از خواب پریدم، خدا رو شکر کردم که فقط خواب بود.
عبدالله لبخندی زد و گفت:
– خدا کنه این خواب به واقعیت تبدیل بشه... چی از این بهتر؟
همان موقع، خوابم را یادداشت کرد و تاریخ و ساعتش را هم نوشت.
حالا، بعد از ده سال، دو پسر دوقلو ششساله دارم و در انتظار فرزند سوم هستم. رؤیایی که روزی با اشک و دلهره دیدم، امروز به حقیقتی مقدس تبدیل شده است...
عبدالله خیلی اهل عکس گرفتن نبود...
بعد از شهادتش، یکی از همکارانش عکسی را به ما نشان داد و گفت:
«در شهرک سینمایی بودیم که عبدالله گفت: ازم عکس بگیر.»
وقتی عکس را گرفت، رو به من گفت:
«این عکس رو برای بعد از شهادتم نگه دار...»
عبدالله معمولاً از عکس گرفتن پرهیز میکرد، اما آن روز خودش خواست.
انگار دلش خبر داشت...
انگار میدانست این تصویر، روزی قابِ دلتنگی ما خواهد شد.
شهید عبدالله عربصادق آبادی، نهمین شهید تکواندوکار ایران، در حمله رژیم غاصب صهیونیستی به ساختمان سازمان بسیج به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در روز یکشنبه، سوم ماه محرم، بر دستان مردم شهیدپرور تشییع و در قطعه۴۲ گلزار شهدا بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
انتهای پیام /*