کد خبر: 270606                      تاريخ انتشار: 1404/06/05 - 13:15
روایت دروغین غرب؛ پرونده‌ای که جهانی شد
ایران! قربانی محور شرارت؛ داغ تروریسم بر تن ملت
 
هشتم شهریور روز مبارزه ایران با تروریسم است. واقعیتی که غرب به‌ویژه آمریکا آن را وارونه جلوه می‌دهد. ایران، کشوری که “محور شرارت” خوانده می‌شود خود بزرگترین قربانی تروریسم سازمان‌یافته با حمایت قدرت‌های جهانی از جمله آمریکا و اسرائیل است. از ترورهای دهه ۶۰ تا جنایات اخیر، هزاران ایرانی بی‌گناه به دست تروریست‌های مدعیان حقوق بشر به شهادت رسیده‌اند. این چرخه خشونت، امروز در غزه با نسل‌کشی آشکار توسط “پدر و فرزند” آمریکا و اسرائیل ادامه دارد. گزارش حاضر، روایتگر درد ملت ایران و افشای چهره واقعی “پدر تروریسم جهان” است.
 
روژان زندیه : تاریخ پرفراز و نشیب ایران گواه صادقی بر ادعای قربانی بودن این ملت از پدیده شوم تروریسم است. در حالی که غرب، به‌ویژه ایالات متحده، با برچسب “محور شرارت” سعی در معرفی ایران به عنوان یک تهدید جهانی دارد، اما نگاهی گذرا به پرونده‌ی تروریسم در منطقه و جهان، واقعیت تلخ‌تری را آشکار می‌سازد.
ایران، خود یکی از بزرگترین قربانیان سازمان‌یافته‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین عملیات‌های تروریستی بوده است. این تروریسم، ریشه‌هایی عمیق در حمایت‌های مالی، تسلیحاتی و سیاسی قدرت‌های غربی، به‌ویژه آمریکا و متحدانش، دارد.
از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی ایران هدف موجی از خشونت‌های سازمان‌یافته قرار گرفت. سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، با ایدئولوژی التقاطی و ضد مردمی خود هزاران ایرانی را در خیابان‌ها، ادارات و خانه‌هایشان به خاک و خون کشید. بمب‌گذاری‌ها، ترورهای کور و سازمان‌یافته‌ی شخصیت‌های برجسته نظام و مردم عادی تنها بخشی از جنایات این گروه بود که با چراغ سبز و حمایت برخی کشورهای غربی فعالیت‌های خود را ادامه داد. در کنار منافقین، گروه‌های دیگری چون چریک‌های فدایی خلق و فرقان نیز با رویکردهای خشونت‌آمیز و تروریستی، فضایی از ناامنی و وحشت را بر جامعه تحمیل کردند. این دوران، نه تنها عرصه نبرد با دشمن خارجی بود، بلکه جنگی نابرابر با تروریسم داخلی که از سوی قدرت‌های بیرونی هدایت می‌شد.
اما تروریسم در ایران تنها به دهه‌های ۶۰ و ۷۰ شمسی خلاصه نمی‌شود. در سال‌های اخیر شاهد اوج‌گیری دوباره‌ی اقدامات تروریستی در مناطق مختلف کشور به‌ ویژه در استان سیستان و بلوچستان بوده‌ایم. گروه‌هایی چون “جیش الظلم” که به صراحت از سوی اسرائیل و برخی کشورهای عربی منطقه حمایت مالی و تسلیحاتی دریافت می‌کنند، با اتخاذ رویکردی تکفیری و افراطی نه تنها نیروهای نظامی و انتظامی را هدف حملات وحشیانه قرار داده‌اند بلکه با ایجاد رعب و وحشت در میان مردم عادی، امنیت عمومی را به طور جدی مختل کرده‌اند.
یادآوری حوادث اخیر گویای عمق این فاجعه است. حمله تروریستی به دادگستری زاهدان در ۲۵ تیر ۱۴۰۳ که منجر به شهادت جمعی از هموطنان از جمله کودک هفت ماهه‌ای به نام “نوید” شد، بار دیگر چهره‌ی کریه تروریسم را نمایان ساخت. این کودک قربانی کینه‌توزی و خشونت کور گروهی شد که پشتوانه‌ی مالی و سیاسی خود را از جایی دیگر دریافت می‌کند. تنها چند روز پس از آن حادثه، حمله به گشت‌های انتظامی در محور خاش به ایرانشهر، که به شهادت پنج نیروی جان‌فشان انتظامی انجامید نشان داد که هدف این گروه‌ها بر هم زدن نظم و امنیت و گرفتن جان مدافعان وطن است.
آمارها نیز این درد را تأیید می‌کنند. دبیرکل بنیاد هابیلیان در خرداد ماه امسال، آماری تکان‌دهنده را گفت که در طول ۴۵ سال گذشته حدود ۲۳ هزار نفر در ایران توسط نزدیک به ۳۵ گروهک تروریستی به شهادت رسیده‌اند. این رقم تنها آماری از شهداست و عمق فاجعه‌ی انسانی و اجتماعی ناشی از این جنایات را نمی‌توان در هیچ آماری گنجاند. نکته‌ی قابل تأمل‌تر فعالیت گسترده و رسمی بسیاری از این گروه‌های تروریستی در کشورهای غربی و آمریکا است؛ کشورهایی که داعیه‌دار مبارزه با تروریسم در جهان هستند، اما خود با تأمین مالی و تسلیحاتی گروه‌هایی چون منافقین و جیش الظلم، عملاً در جنایات آن‌ها شریک هستند.
اینجاست که مفهوم “حقوق بشر” در گفتمان غرب، معنایی وارونه و متناقض به خود می‌گیرد. کشوری که خود قربانی اصلی تروریسم است توسط کشوری که خود بزرگترین صادرکننده تروریسم و ایدئولوژی‌های خشونت‌بار در جهان بوده، متهم به تروریسم می‌شود. آمریکا با شعار مبارزه با تروریسم گروه‌هایی را پرورش داده و حمایت کرده است که در عراق، سوریه، افغانستان و سایر نقاط جهان جز ویرانی و خونریزی چیزی به ارمغان نیاورده‌اند. اسرائیل، که به عنوان “فرزند نامشروع” سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا شناخته می‌شود خود نمونه‌ی بارز دولتی است که با اشغالگری و خشونت سازمان‌یافته، نقض آشکار حقوق بشر را در مقیاس وسیع مرتکب می‌شود.
و امروز، این الگوی ترور و نسل‌کشی که از سوی “پدر و فرزند” یعنی آمریکا و اسرائیل پایه‌ریزی و هدایت می‌شود، ابعادی جهانی یافته است. شهادت اخیر فرماندهان حماس، از جمله اسماعیل هنیه، در حمله تروریستی اسرائیل، نه تنها یک اقدام نظامی، بلکه بخشی از یک استراتژی هدفمند برای حذف چهره‌های مقاومت و سرکوب ملت مظلوم فلسطین است. در حالی که جهان شاهد کشتار بی‌رحمانه و هدفمند مردم بی‌دفاع غزه، تخریب زیرساخت‌های حیاتی و نقض فاحش قوانین بین‌المللی است قدرت‌های حامی این رژیم از این جنایات با سکوت مرگبار خود حمایت می‌کنند. این نسل‌کشی آشکار که در مقابل چشمان جهانیان اتفاق می‌افتد نمایانگر سقوط اخلاقی و حقوقی کسانی است که مدعی رهبری جهان هستند اما خود بزرگترین عامل بی‌ثباتی و خشونت در عالم به شمار می‌روند.
این واقعیت تلخ، تلنگری حیاتی است برای آن دسته از سیاستمداران و تحلیلگرانی که در داخل ایران، با تصور واهی از “تغییر رفتار” غرب، به دنبال عادی‌سازی روابط با آمریکا و “روتوش” کردن چهره‌ی خشونت و ترورپروری این قدرت جهانی هستند. ایران، با تجربه‌ی تلخ دهه‌ها مبارزه با تروریسم سازمان‌یافته خوب می‌داند که ابزار “مذاکره” و “اعتماد” با کسانی که خود ریشه تروریسم هستند، تنها راه را برای تداوم جنایاتشان هموار می‌کند.
روز مبارزه با تروریسم نه تنها یادآور دردها و زخم‌های کهنه‌ی ملت ایران است بلکه فرصتی مغتنم برای بازخوانی تاریخ، افشای دروغ‌های بزرگ و ایستادگی در برابر روایت‌های وارونه‌ی غرب است. ایران با وجود تمام این سختی‌ها، همچنان سربلند ایستاده و نشان داده است که مبارزه با تروریسم یک انتخاب نیست، بلکه یک ضرورت تاریخی و انسانی است. مبارزه‌ای که از عمق جان ملت ایران نشأت گرفته و تا ریشه‌کن شدن کامل تروریسم ادامه خواهد یافت.
انتهای پیام/*