|
بررسی تأثیر رسانه و روایت جنگ بر روان و اضطراب |
|
در جهانی که هر لحظهاش با یک نوتیفیکیشن آغاز میشود، جنگ دیگر تنها در میدان نیست؛ در خانهها، ذهنها و خوابهای مردم هم جریان دارد. روایت جنگ در رسانهها، بهویژه زمانی که از زوایای احساسی و تصویری استفاده میشود، تأثیری عمیق بر روان مخاطب دارد. |
|
از قزوین؛ گفت و گو با خانم اختربیگم حسینی کارشناس مدیریت خانواده شهرستان آبیک در خصوص تأثیر رسانه و روایت جنگ بر روان و اضطراب افراد
در جهانی که هر لحظهاش با یک نوتیفیکیشن آغاز میشود، جنگ دیگر تنها در میدان نیست؛ در خانهها، ذهنها و خوابهای مردم هم جریان دارد. تصویر کودکی که میان آوار گریه میکند، صدای انفجارهایی که در یک ویدئوی کوتاه ثبت شدهاند، و تحلیلهایی که گاه به جای روشنگری، ترس میکارند ــ همه اینها ابزارهایی هستند که رسانهها در روایت جنگ از آن استفاده میکنند. اما این روایتها چه تأثیری بر روان ما دارند؟ آیا رسانهها در جهت تسکین و آگاهی عمل میکنند یا در تداوم اضطراب و درماندگی نقش دارند؟
از گذشته تا امروز، جنگ همواره با روایت همراه بوده است. در گذشتهها، شاعران و مورخان بودند که روایت جنگها را مینوشتند؛ اما امروز این کار را خبرنگاران، شبکههای خبری، پلتفرمهای اجتماعی و حتی کاربران عادی انجام میدهند. قدرت رسانهها در بازنمایی جنگ، چنان گسترده شده که گاه حقیقتِ میدان، در سایهی دوربینها محو میشود و جای خود را به حقیقت رسانهای میدهد؛ روایتی که میتواند واقعی، تحریفشده یا حتی هدفمند باشد.
روایت جنگ در رسانهها، بهویژه زمانی که از زوایای احساسی و تصویری استفاده میشود، تأثیری عمیق بر روان مخاطب دارد. مطالعات روانشناسی نشان دادهاند که تماشای مکرر تصاویر خشونتآمیز، بهویژه اگر با حس همذاتپنداری همراه باشد، میتواند اضطراب، اختلال خواب، بیقراری و حتی افسردگی ایجاد کند. کودکانی که در معرض اخبار خشن قرار دارند، دچار ترسهای شبانه، اختلال در تمرکز و کاهش احساس امنیت میشوند. بزرگترها نیز ممکن است دچار «اضطراب محیطی» شوند، وضعیتی که در آن حتی بدون خطر مستقیم، فرد احساس ناامنی دائمی دارد.
اما تنها تصاویر نیستند که روان را میفرسایند، بلکه زبان روایت نیز مهم است. وقتی رسانهها از واژگان خشونتبار، جملات تحریکآمیز و تیترهای بزرگ و ترسآفرین استفاده میکنند، ناخودآگاه ذهن مخاطب به سوی هول و هراس رانده میشود. کلماتی مانند «فاجعه»، «ویرانی کامل»، «جنایت بزرگ»، و «پایان نزدیک»، بار روانی سنگینی دارند و وقتی بارها تکرار شوند، اثرشان عمیقتر میشود. این نوع زبان رسانهای، بیش از آنکه آگاهیبخش باشد، التهابآفرین است.
نکتهی مهمتر، «ناتوانی آموختهشده» است؛ مفهومی روانشناختی که به حالتی اشاره دارد که در آن فرد، پس از مواجهه مکرر با رویدادهای منفی بدون امکان دخالت یا تغییر، دچار درماندگی و بیعملی میشود. وقتی مردم هر روز اخبار جنگ، کشتهشدن غیرنظامیان، آوارگی و درد را میبینند، اما احساس میکنند کاری از دستشان برنمیآید، کمکم به این باور میرسند که هیچ تلاشی فایده ندارد. نتیجه؟ افسردگی اجتماعی، کاهش امید و فرسایش حس مشارکت.
با این حال، همهی تقصیرها بر گردن رسانهها نیست. رسانهها آینهی ما هستند، اما ما میتوانیم انتخاب کنیم که کدام آینه را نگاه کنیم. مخاطبان باید «سواد رسانهای» داشته باشند؛ یعنی قدرت تحلیل، ارزیابی و انتخاب داشته باشند. باید بدانند که بین آگاهی داشتن و گرفتار شدن در گرداب اضطراب، مرزی هست؛ و این مرز را انتخابهای ما تعیین میکند.
همچنین رسانهها میتوانند نقشی مثبت هم ایفا کنند. وقتی در کنار روایت فجایع، به همبستگیها، امدادرسانیها، تلاشهای صلحطلبانه، و ظرفیتهای انسانی نیز پرداخته میشود، امید زنده میماند. روایت جنگ فقط روایت گلوله نیست؛ روایت مادرانی است که فرزندانشان را در پناهگاه آرام میکنند، روایت مردمی است که نان خود را با همسایهی جنگزدهشان تقسیم میکنند. رسانهای که فقط به خون نگاه میکند، ناقص روایت میکند؛ باید زندگی را هم دید، حتی در دل جنگ.
در نهایت، مسئله فقط این نیست که «چه میگویند»، بلکه «چگونه میشنویم» نیز مهم است. مخاطبان باید زمانبندی مشخصی برای دریافت اخبار داشته باشند، از منابع معتبر استفاده کنند، در معرض بمباران تصویری مداوم قرار نگیرند، و گاه آگاهانه از اخبار فاصله بگیرند. سلامت روان نیز به اندازه سلامت جسم، نیازمند مراقبت و آگاهی است.
در عصر روایتهای لحظهای و اخبار فوری، یادمان نرود که روان انسان، رسانهی اصلی درک جهان است. اگر این رسانه آسیب ببیند، حتی حقیقت هم برایمان ترسناک جلوه خواهد کرد.
بیایید روایت جنگ را انسانیتر ببینیم، و رسانه را به ابزاری برای فهم، نه فقط برای شوک، تبدیل کنیم.
انتهای پیام/* |