کد خبر: 267396                      تاريخ انتشار: 1404/03/12 - 14:47
تاسیان، بی نشان از ایران!
 
سریال نمایش خانگی تاسیان، دومین تجربه ی تینا پاکروان، کارگردان جوان دهه ی پنجاه، که شاید اولین روزهای زندگیش در دل التهابات دوران انقلاب اسلامی سپری شد؛ شکل و شمایل دیگری از سازمان مخوف امنیتی آن دوران برای مخاطبین ترسیم میکند.
 
روایات متعدد درباریان پهلوی و افرادی چون "اسدالله علم" از اوضاع ایرانِ دهه پنجاه، گواه مستندی است بر حوادث آن دوران از فساد دربار گرفته تا فقر و فلاکت طبقات مردم و تا جنایت سازمان امنیت و اطلاعات آن دوران؛ ساواک!
جنایتی که هیچ شک و ابهامی ندارد و بارها از جانب راویان حقیقی آن روزها روایت شده است.
اما اکنون سریال نمایش خانگی تاسیان، دومین تجربه ی تینا پاکروان، کارگردان جوان دهه ی پنجاه، که شاید اولین روزهای زندگیش در دل التهابات دوران انقلاب اسلامی سپری شد؛ شکل و شمایل دیگری از سازمان مخوف امنیتی آن دوران برای مخاطبین ترسیم میکند.
شمایلی لطیف، احساساتی، عاشق پیشه و منعطف در قالب جوانی به نام امیر که بطور طنزآمیزی به این سازمان امنیتی وارد شده است. اما گذشت زمان و اتفاقات پی در پی سریال، تصور مخاطب را از چهره ی غیرواقعی امیر پاک کرده و تصویری دیگر از افراد این سازمان ارائه میکند.
تو گویی هیچ اتفاق هولناک و دردناکی جز بازجویی های مختصر و بعضا عاشقانه نیست. آدم هایی که ممکن است بسیاری از آنها کاملا اتفاقی وارد این سازمان شده باشند، نه از بهمن نادری پور _که به گفته ی خودش پرقساوت ترین و بی رحم ترین بازجوی ساواک بود_ خبری هست و نه از دکتر حسینی و آرش و منوچهری که هر کدام گرگ صفتانی بودند در لباس انسان!
نه از دستبند قپانی و قفس داغ خبری هست و نه از شوک الکتریکی و تجاوز وحشیانه!
گویی معترضان که در فیلم غالبا دانشجویان کمونیست هستند تا انقلابی ها، کله شان بوی قرمه سبزی میدهد و بی هوا به دل اعتراض زده اند. در طول سریال نه تصویری از زاغه نشینان هست و نه فساد پهلوی و رنج و محرومیت مردم!
محرومیتی هم اگر باشد انقدر جزئی است که حل آن از عهده ی پدر و دختر سریال بر می آید! جمشید نجات، پدر شیرین در زندان، معترضان دانشجو را به کار کردن در کارخانه اش فرا میخواند و علت بیکاری آنان را عدم همت خودشان میداند!
شیرین و امیر با خودروی مشخصِ کانون مورد حمایت فرح، شاعرانه به نقاط بظاهر محروم میروند و کتاب داستان میخوانند! اما وجود لطیف و بی پروایشان هیچ نقدی بر ستمی که بر مردم میشود ندارد.
از تمام اینها که بگذریم از خروج مکرر فیلم از چارچوب های اخلاقی به بهانه ی الزام نمایش و فضاسازی آن دوران نمیتوان گذشت. تکرار این تصاویر موهن در طول سریال به قدری زیاد است که گویی عامدانه قصد مقابله با یک جریان و تفکر مخالف وجود دارد.
تصویر خانواده ی ایرانی، شامل تقابل دو دیدگاه کاملا مثبت و کاملا منفی و بازنمایی تصاویری گلدرشت است.
خانواده ی شیرین، خانواده ای در اوج رفاه، بی قید به شرعیات، پرمحبت و دارای روابطی عمیق و دلسوزانه و رنگهایی جذاب و زیبا!
خانواده ی امیر، خانواده ای محقر و فقیر بارنگهایی تیره و تار، مقید به شرعیات که روابط خوبی با یکدیگر ندارند و پدر خانواده هیچ درکی از احساس فرزند خود ندارد!
با این وجود از ساختار ضعیف سریال و اتفاقات نابهنگام و شتابزده که زاییده ی احساس سرکش و پرغلیان نویسنده است نمی توان گذشت. اتفاقاتی که به زور میخواهند مخاطب را وارد جریان رونده ی سریال قرار دهند و با خود همراه سازند.
باید گفت تا اینجا تاسیان آنطور که ابتدای هر فصل جمله ی "روزی روزگاری ایران" را نمایش میدهد، نشانی از تاریخ ایران و هویت ایرانی ندارد! و نیز هیچ نشانی از ایرانِ در حال بلوغ که خاستگاه آن دلهای مردم پاک طینت و لطیف رنج کشیده ی آن دوران بود.
امید که این تاریخ و این هویت توسط هنرمندان و دغدغه مندان این حوزه بازخوانی و بازنمایی شود تا بازیچه ی افکار و سلایق برخی سازندگان آثار و بی توجهی مسئولین متولی امر، قرار نگیرد.
انتهای پیام/*
نویسنده زینب احمدی