کد خبر: 152334                      تاريخ انتشار: 1402/05/18 - 10:45
تشریح ابعاد فردی و اجتماعی شهید مدافع حرم قدیر سرلک
روایت مدافع حرمی که بر قلب نیروهایش فرماندهی می کرد
 
بعد از آنکه فرمانده شد هیچ تغییری در اخلاق او بروز نداد او مهربانی‌اش را حتی برای نیروهایش داشت او از بنایی، برقکاری گرفته تا هر چیزی که باری از دوش نیروهای تحت فرماندهی اش برمی داشت را انجام می داد. قدیر فقط به این کارها اکتفا نمی‌کرد بلکه در کارهای فرهنگی نظیر نداشت .
 
از استان تهران : دیر زمانی است که رنگ و بوی شهادت با مادران این سرزمین پیوند خورده است. مادرانی که از شیره ی جان خود پسران و دخترانی را تربیت کردند که ادامه دهنده ی راه مولای خود، اباعبدالله الحسین (ع) باشند.
شهید قدیر سرلک، متولد ۱۳‌شهریورماه ۱۳۶۳ بود و ۱۳‌آبان‌ماه سال ۱۳۹۴ در منطقه حلب سوریه به فیض شهادت نایل آمد. ستوان یکم پاسدار، قدیر سرلک، سال‌ها به‌عنوان فرمانده گردان امام‌حسین(ع) سپاه ناحیه شهید محلاتی مشغول خدمت بود. وی همچنین سوابقی از قبیل فرماندهی گروهان ۱۱۵ امام‌حسین(ع)، فرماندهی گردان‌۱۱۸ امام‌حسین(ع)، فرماندهی گردان ۱۱۴ امام‌حسین(ع) و ۱۰ سال فرماندهی پایگاه بسیج مسجد ۷۲ تن شهرک رضویه را در کارنامه خود داشت. خانواده‌اش از مسئولیت‌های او و نقش قدیر در فرماندهی گردان بی‌خبر بودند.

قدیر از جمله لاله های سرخ انقلاب بود. زمانی که خواست عشق به ولایتی را که از کودکی خود آموخته بود ، پیاده کند تصمیم گرفت لباس سبز سربازی ولی عصر (عج) را بر تن کند . وقتی آن روز به خانه آمد ، مادر با دیدن قامت رشید فرزند ارشدش ، قديري که به دست تقدیر الهی در ساعت ۵ صبح از سیزدهمین روز پایانی ماه تابستان سال ۶۳ در روز عید غدیر؛ روز جشن ولایت امیر المومنین علی (علیه السلام) چشمانش را بر این دنیای مادی گشود .مادر انتظار این روز را می کشید نتوانست ذوق و شادی خود را از جگر گوشه پنهان کند و به او گفت :"قدیر، مادرجان ! چقدر دوست داشتم تو را در این لباس ببینم."

قدیر ،بر خلاف چهره ی جدیش که در دیدگان مردم به نظر می آمد ،قلبی مالامال از مهر و عطوفت به هم نوعان خود داشت. اخلاقش طوری بود که، اگر کاری می توانست و در حد توانش بود از کسی دریغ نمی کرد حتی بارها دیده بودم که قدیر با مشاوره های بی نظیری که می‌داد آینده ی شغلی خیلی از جوانان هم محلی خود را رقم زده بود .
من را شرمنده ی حضرت زهرا (س) نکنید
بعد از آنکه فرمانده شد هیچ تغییری در اخلاق او بروز نداد او مهربانی‌اش را حتی برای نیروهایش داشت او از بنایی ، برقکاری گرفته تا هر چیزی که باری از دوش نیروهای تحت فرماندهی اش برمی داشت را انجام می داد. قدیر فقط به این کارها اکتفا نمی‌کرد بلکه در کارهای فرهنگی نظیر نداشت .

زمانی که وارد سپاه شد برای گذراندن دوره‌های آموزشی به تبریز رفت و در آنجا در اوقات آزادش حفظ جزء ۳۰ را آغاز کرد و در نیمه دوم دوره آموزشی‌اش, جزء ۲۶قرآن را حفظ کرده بود . بسیار مؤدب و مهربان بود و بر روی حجاب و امر به معروف و نهی از منکر تأکید داشت و بر روی این موضوع بسیار سفت و محکم ایستاده بود و برای انجام کار با اقوام و دیگر افراد به یک شکل برخورد می‌کرد و «نمی‌توانم جواب حضرت زهرا(س) را بدهم» تکه کلامش بود. از هر کس که از او کار غیر قانونی درخواست می‌کرد به او می‌گفت:" من را شرمنده ی حضرت زهرا‌(س) نکنید."
قدیر با آن که مهندس بود، از مهندسی‌اش فقط برای خدمت به خلق الله استفاده می‌کرد تا گره ای از زندگی‌اش بردارد.
علاقه ای به رتبه و درجه نداشت هیچ یک از اطرافیانش از درجه او خبر نداشتند یا حتی آنکه قدیر چکار می‌کند. یک روز که دایی قدیر به او گفت: "دایی!درجه ات چیه؟" قدیر با همان لحن شوخ طبعی که داشت گفت :" دایی جان! درجه برای گرما و سرمای آبگرمکن است."
شغل من همسر اول من است

لحظه ای که خطبه ی محرمیت قدیر با همسرش خوانده شد ، شور و شوقی بی مثال در چشمانش بود که تا اتمام شش سال زندگی مشترک با همسرش وجود داشت . قدیر زندگی مشترکش را جوری انتخاب کرد که به شغلش لطمه ای نخورد حتی در روز خواستگاری به خانمش گفت :"شغل من همسر اول من است." شاید همین پای بندی و مسئولیت پذیری باعث ازدواج آن دو شد .
صفحات خاطره ی زندگی را که ورق می‌زنم و از کوچه پس کوچه ها و هئیتی که قدیر مداح آن بود رد می‌شوم در خاطرم این مجسم می شود که علاقه به حضرت زهرا‌(س) در کل حیات او بود .

فروتنی قدیر از جمله ویژگی های بارز او بود قديري که به پدر و مادر خود علاقه فراوانی داشت علاقه ای که از بوسیدن دستان روغنی پدر خود هیچ ابا و ناراحتی نداشت .
زمانی که مهر شهادت در سی و یکمین بهار زندگی قدیر در ۱۳ آبان سال ۱۳۹۴ بر پرونده حیات قدیر خورد حزن و اندوه زیادی بر دل ماند.

کتاب «گردان به تو می‌نازد» روایت زندگی‌ شهید
کتاب «گردان به تو می‌نازد» به زندگی شهید مدافع حرم، شهید قدیر سرلک؛ فرمانده گردان امام حسین علیه السلام سپاه ناحیه شهید محلاتی تهران، از تولد تا شهادت در حلب سوریه می‌پردازد.
خانم زهرا اسدی نویسنده و محقق این اثر، مقدمة کتاب خود را به تعسی از کلام امیرالمومنین علی‌(ع) این چنین آغاز می‌کند:

«این عمار؟
آن دسته از برادرانی که خون‌شان ریخت، هیچ زیانی نکرده‌اند، اگرچه امروز نیستند تا خوراک‌شان غم و غصه، و نوشیدنی آنها خونابه‌ی دل باشد. به خدا سوگند! آنها خداوند را ملاقات کردند. خداوند پاداش آنها را داد و پس از دوران ترس، آنها را در سرای امن خود جای داد.
کجا هستند برادران من که بر راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟ کجاست عمار؟ کجاست پسر تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند همانند آنان از برادران‌شان که پیمان جانبازی بستند و سرهای‌شان را برای ستمگران فرستادند؟
دریغا از برادرانم که قرآن را خواندند و بر اساس آن قضاوت کردند. در واجبات الهی اندیشیدند و آنها را بر پا داشتند. سنت‌های الهی را زنده و بدعت‌ها را نابود کردند. دعوت جهاد را پذیرفتند و به رهبر خود اطمینان داشتند و از او پیروی کردند.
جهاد! جهاد!
بندگان خدا! من امروز لشکر آماده می‌کنم. کسی که می‌خواهد به سوی خدا رود همراه ما خارج شود.
خطبه ۱۸۲ نهج البلاغه»
متن وصیت نامه شهید مدافع حرم قدیر سرلک
با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (صل الله علیه وآله وسلم) و با احترام وصیتنامه ی خود را اینگونه می نویسم:
“کاش صحبتهای حاج احمد کاظمی سر لوحه ی کار امثال بنده که خادمی مجموعه ای را عهده دار شدیم قرار گیرد.”
_کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال کرده, دلمون رو اشغال می کرد.
_کاش صحبتهای ولی امر مسلمین,که سر لوحه ی روزمره‌مون شده, سر لوحه ی اعمالمون می شد.
_کاش دل حضرت زهرا (سلام الله علیها) با اعمال ما خون نمی شد.
_کاش مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف) فاطمه (سلام الله علیها) با اعمال ما ظهورش به تأخیر نمی افتاد.
دیشب خواب امام “قدس سره شریف” را دیدم, دیدم سر پل صراط ایستاده و با همان خضوع همیشگی داره رد میشه.
صدا زدم ,جلوشو گرفتم,گفتم چه جوریه شما راحت رد میشید؟پس ما چی؟
فرمود:اینجا دیگه اعمال دنیوی شماست,که به کارتون میاد.
خلاصه نتونستم ردبشم,تو ذهن خودم که من آدم خوبی هستم ولی در عمل نه.
نمیدونم چقدر توشه برای پل صراط گذاشتم فقط به کرمش امیدوارم و دعای خیر آدم هایی که تا تونستم , به قول گفته حاج آقا کارشون رو طبق قانون و کار خیر راه انداختم. امیدوارم دعام کنند.
امیدوارم اون هایی که تو آموزش از من سختی میدیدند , من رو حلال کنند. فقط به خاطر خودشون بوده و بس.
فکرم مشوشه تازه از هیأت امام جواد (علیه السلام) اومدم. سر سفره آقا بودم.
غسل شهادتم گرفتم امیدوارم فردا ردیف بشه بروم. به آرزوی چند ده ساله ام برسم…
انتهای پیادم/*