کد خبر: 151032                      تاريخ انتشار: 1404/10/08 - 09:04
خانواده ایرانی در برابر تلاطم‌ها؛ فرزندآوری همچنان ارزش است
 
خانواده ایرانی در ذات خود، خانواده‌ای فرزنددوست و خانواده‌محور بوده است. در حافظه تاریخی این سرزمین، فرزند نه هزینه که سرمایه عاطفی است.
 
یزد - بحث افزایش جمعیت در ایران، سال‌هاست به یک مسئله صرفاً آماری و سیاست‌محور تقلیل یافته است؛ گویی فرزندآوری فقط عددی است که باید بالا یا پایین برود. اما واقعیت این است که مسئله جمعیت، پیش از آنکه اقتصادی یا سیاسی باشد، ریشه‌ای فرهنگی و ذهنی دارد؛ ریشه‌ای که در ناخودآگاه جمعی خانواده ایرانی شکل گرفته و طی سال‌ها، هدف بازتعریف و گاه استحاله قرار گرفته است.

خانواده ایرانی در ذات خود، خانواده‌ای فرزنددوست و خانواده‌محور بوده است. در حافظه تاریخی این سرزمین، فرزند نه هزینه که سرمایه عاطفی محسوب می‌شد. از ادبیات کلاسیک گرفته تا آیین‌های بومی، فرزند همواره نشانه تداوم نسل، برکت زندگی و معنای آینده بوده است. حتی در سخت‌ترین دوره‌های تاریخی ريا،قحطی، جنگ و ناامنی ،خانواده ایرانی از فرزند فاصله نگرفت؛ بلکه فرزندآوری را پاسخی به ناامنی و امیدی به فردا می‌دانست.

اما این نگاه، در چند دهه اخیر به‌تدریج دچار دگرگونی شد. دگرگونی‌ای که نه ناگهانی بود و نه تصادفی. در کنار فشارهای اقتصادی واقعی، نوعی بازمهندسی ذهنی و فرهنگی شکل گرفت که فرزندآوری را از یک ارزش انسانی به یک مسئله تبدیل کرد. رسانه، آموزش رسمی، محصولات فرهنگی و حتی الگوهای سبک زندگی وارداتی، تصویری از خانواده مطلوب ارائه دادند که در آن، فرزند کمتر، زندگی راحت‌تر و فردیت مقدم بر جمع معنا می‌یافت. این تصویر، بی‌آنکه مستقیماً با ارزش‌های ایرانی مقابله کند، به‌تدریج آن‌ها را به حاشیه راند.

نکته مهم این است که تغییر نگرش بیشتر در ناخودآگاه خانواده ایرانی رخ داده است. بسیاری از خانواده‌ها هنوز در سطح باورهای عمیق خود فرزند را دوست دارند، اما در سطح تصمیم‌گیری، دچار تردید و ترس‌اند. این دوگانگی، حاصل شکاف میان ریشه فرهنگی وبازنمایی مدرن از زندگی موفق است.

ایرانی‌ها ذاتاً خانواده‌محورند. هنوز هم در بزنگاه‌های زندگی، خانواده اولین پناهگاه است. شبکه خویشاوندی، حمایت عاطفی نسل‌ها و پیوندهای عمیق خانوادگی، ویژگی‌هایی است که جامعه ایرانی را از بسیاری جوامع فردگرا متمایز می‌کند. بنابراین، کاهش تمایل به فرزندآوری را نمی‌توان به بی‌علاقگی به خانواده نسبت داد؛ بلکه باید آن را نتیجه اختلال در تصویر ذهنی آینده و القای ترس‌های فرهنگی دانست.

وقتی آینده ناامن، مبهم و فاقد معنا ترسیم می‌شود، حتی خانواده‌های فرزنددوست نیز عقب‌نشینی می‌کنند. در این فضا، فرزند نه به‌عنوان تداوم زندگی، بلکه به‌عنوان ریسک دیده می‌شود. این دقیقاً همان نقطه‌ای است که می‌توان از جنگ نرم فرهنگی نام برد؛ تلاشی که به‌صورت غیرمستقیم در طول سال‌ها، ذهنیت و تصمیم‌های خانوادگی را تغییر داده است.

با این حال، نشانه‌هایی از مقاومت فرهنگی نیز دیده می‌شود. بازگشت به روایت‌های بومی از خانواده، افزایش توجه به هویت ایرانی–اسلامی و نقد سبک زندگی فردگرایانه، همگی نشان می‌دهد که ناخودآگاه جمعی جامعه هنوز کاملاً تسلیم نشده است. سیاست‌های جمعیتی، اگر بخواهند موفق باشند، باید به این لایه عمیق توجه کنند و صرفاً به مشوق‌های اقتصادی اکتفا نکنند.

افزایش جمعیت زمانی محقق می‌شود که خانواده ایرانی دوباره احساس کند فرزندآوری با معنای زندگی او در تعارض نیست. بازسازی این معنا، نیازمند روایت‌سازی فرهنگی، اعتمادسازی اجتماعی و احیای تصویری اصیل از خانواده است؛ تصویری که نه تقلیدی از الگوهای بیگانه، بلکه برخاسته از ریشه‌های تاریخی و فرهنگی این سرزمین باشد.