کد خبر: 148000                      تاريخ انتشار: 1402/02/19 - 11:19
باغملک، شهر خوش آب و هوای خوزستان/ داستان حیرت انگیز امام زاده عبدالله(ع)
 
به جرأت می توان گفت که در سراسر استان خوزستان، هیچ منطقه ای به زیبایی و چشم نوازی باغملک نیست. این شهر با باغ ها و انارستان های جذاب و چشم نواز، رودهای جاری و زلال و نیز جاذبه های تاریخی حیرت انگیز مثل دژ باستانی قلعه تل، کوشک دالخونی ارغوانی، شالیزارهای برنج میداوود و منطقه شاهزاده عبدالله و... بهترین انتخاب برای سیاحت مخصوصا در فصول گرم سال است.
 
از خوزستان :معمولا اکثر افراد، خوزستان را به عنوان یک استان نفت خیز با هوای گرم می شناسند و کمتر کسی می داند که برخی از شهرهای آن از جمله باغملک و ایذه آب و هوای بسیار معتدل و مطبوعی دارند.
باغملک در فاصله ی 143کیلومتری از شهر اهواز قرار گرفته است. این منطقه به دلیل نزدیکی به رشته کوه های زاگرس، آب و هوای بسیار معتدلی دارد. از آنجایی که دمای هوای استان در فصل گرم سال، به بیش از 50 درجه می رسد و همچنین ریزگردها در شهرهای جنوبی افزایش پیدا می کند، مردم خوزستان، شهرهایی چون باغملک و ایذه را برای تفرجگاه و مسافرت انتخاب می کنند.
جاذبه های گردشگری باغملک

به جرأت می توان گفت که در سراسر استان خوزستان، هیچ منطقه ای به زیبایی و چشم نوازی باغملک نیست. این شهر با باغ ها و انارستان های جذاب و چشم نواز، رودهای جاری و زلال و نیز جاذبه های تاریخی حیرت انگیز مثل دژ باستانی قلعه تل، کوشک دالخونی ارغوانی، شالیزارهای برنج میداوود و منطقه شاهزاده عبدالله و... بهترین انتخاب برای سیاحت مخصوصا در فصول گرم سال است.
شاهزاده عبدالله (ع)(شاه منگشت)
از جمله اماکن زیارتی و سیاحتی باغملک، بارگاه مقدس امام زاده عبدالله(ع) است که در 43کیلومتری باغملک و در بالای کوه های منگشت، در نزدیکی روستای امام زاده عبدالله (ع) بخش صیدون قرار دارد. امام زاده عبدالله(ع) به پیر، شاه مُنگشت و شاهزاده عبدالله نیز معروف است.
روستای امام زاده عبدالله(ع) به علت کوهستانی بودن در فصول سرد سال از سرمای شدیدی برخوردار است و کوه های این منطقه در این فصول پوشیده از برف هستند ولی بهار و تابستان به دلیل آب و هوای معتدل و مطبوع بهترین وقت برای سفر به این منطقه است. اگر قصد سفر به این منطقه کوهستانی را دارید از کفش و لباس مناسب استفاده کنید و مواد غذایی لازم به همراه داشته باشید و همچنین از روشن کردن آتش جدا خودداری کنید.

سوغاتی های خوشمزه باغملک رو می شناسید؟
از سوغاتی های خوراکی باغملک و منطقه امام زاده عبدالله(ع) می‌توان به عسل،گردو، برنج چمپا، انار، رب انار، کلخونگ، کشک و دوغ، موسیر، کرفس و پونه کوهی و... نام برد.
داستان حیرت انگیز امام زاده عبدالله(ع) و ابراهیم سر بخش
شاید برایتان جالب باشد بدانید امام زاده عبدالله(ع) باغملک و امام زاده عبدالله(ع) شوشتر هر دو یک نفر هستند و تن شریف ایشان در باغملک و سر در شوشتر دفن شده است.
ایشان در دوران اتابکان جهت تبلیغ دین از سرزمین حجاز وارد ایران شد و به خوزستان عزیمت کرد. خبرچینان حکومت اتابک به دروغ به او گزارش دادند که شخصی به نام امام زاده عبدالله در حال جمع کردن سپاه است و قصد قیام علیه حکومت اتابک را دارد.
اتابک از شنیدن این موضوع خشمگین شد و دستور داد سه تن از محافظین مخصوصش برای یافتن او راهی کوههای منگشت شوند و دستور داد که بعد از دستگیری، وی را کشته و سرش را از تنش جدا نمایند و بند از بند بدنش جدا نموده و هر تکه از بدنش را به یک دیار بفرستند و سرش را برای رویت کردن به نزد اتابک بیاورند تا عبرتی برای سایرین باشد. اتابک به تمام ولایات نامه داد که هر کس این امام زاده را دید، دستگیر و تحویل سه نفر مأمور ویژه بدهد و مژدگانی دریافت کند.

خبر به گوش امام زاده عبدالله (س) می رسد و مردم نیز که از قساوت و سنگدلی اتابک خبر داشتند از ترس جان خود نمی توانستند امام زاده را حمایت کنند. او وقتی دید که مردم از حکومت می ترسند از آن دیار بیرون رفت و به هر جا که می رسید می دید قبل از او خبر دستگیری اش به گوش مردم رسیده. به طرف کوههای منگشت به راه افتاد در حالیکه ماموران هم روستا به روستا در تعقیب او بودند.
امام زاده عبد الله (س) به روستایی نزدیکی کوه منگشت رسید. گرسنه و تشنه به روستا رفت اما مردم روستا از ترس ماموران حکومتی نتوانستند از امام زاده استقبال نمایند. آن روستا را ترک و به سمت کوه منگشت حرکت نمود تا اینکه به خانه ای در بالای کوه رسید. از اسب پیاده شد و وارد خانه شد و سلام کرد . پیرزنی باتقوا و خداترسی صاحب آن خانه بود. وقتی چهره نورانی و مبارک امام زاده عبدالله را دید فهمید که این چهره ی نورانی آدمی عادی نیست و باید آدم بزرگی باشد. با ایشان با احترام رفتار کرد و برایش آب و غذا آورد. پیرزن گفت:پسری دارم که به روستا رفته اما برمی گردد. شما استراحت کنید تا پسرم بیاید .
وقتی پسرش آمد دید اسب سیاه و قشنگی آنجاست. از مادرش پرسید: این اسب چه کسی است؟ پیرزن گفت: این اسب متعلق به فرد بزرگواری است که مهمان ماست و در حال استراحت است. پسر به محض شنیدن این خبر و از طمع جایزه خوشحال شد. مادر را اغفال کرد و به طرف ماموران اتابک رفت و آنها را با خبر کرد. پیرزن گفت: پسرم او مهمان ماست. دست از پا خطا نکنی اما پسر با وعده جایزه نیت شیطانی خود را عملی کرد و به روستا برگشت. سه مامور اتابک را که به تازگی به روستا رسیده بودند را پیدا نمود و از آنها درخواست جایزه کرد. ماموران گفتند: اول امام زاده را تحویل بده تا به تو جایزه بدهیم. پسرگفت: او درخانه ما درحال استراحت است. آن سه مامور سوار اسب شدند و سریعا خود را به آن خانه رساندند.
امام زاده عبدالله (س) از صدای شیهه اسب جاسوسان خبردار شد که ماموران اتابک نزدیک شده اند، سوار اسبش شد و آنجا را ترک کرد اما طولی نکشید که او را محاصره کردند و با سنگدلی و قساوت امام زاده ی تنها، غریب و مظلوم را به شهادت رسانده و سرمبارکش را از بدن جدا نمودند، در بقچه ای نهاده و به سمت دربار اتابک حرکت کردند. ماموران در راه شوشتر برای استراحت وارد کاروانسرایی شدند که متعلق به یک پیرزن بود. به او گفتند که گنجینه ارزشمندی دارند و شب را آنجا استراحت می کنند.
نیمه شب پیرزن دید درون اتاق آنها نوری است که به آسمان ساطع می شود. شگفت زده شد و به اتاق رفت. دید که نور از درون بقچه چرمی بیرون می آید. آن را باز کرد و سرمبارک امام زاده را دید. متوجه شد که سه مامور، فردی پاک و بزرگوار را به شهادت رسانده اند و اشک از چشمانش جاری شد.

پیرزن پسری به نام ابراهیم داشت. او را صدا کرد و گفت: تو تنها پسر من هستی. یک مادر برای فرزندش بدی می خواهد یا خوبی؟ ابراهیم با تعجب جواب داد : خب معلوم است، خوبی. پیرزن جریان سر را برایش تعریف کرد و گفت که مطمئنا این سر از نوادگان رسول الله (ص) است. پرسید آیا مایلی ایثار کنی و شهید شوی تا من سر تو را ببرم و جای آن بگذارم؟ من نمی خواهم این سه نفر، سر مبارک را با خودشان ببرند . ابراهیم جواب داد: مادر جان هر چه صلاح می دانی انجام بده . سپس پیرزن با دلی اندوهناک و جگری سوخته با نیتی الهی و والا سر فرزندش را از تن جدا نمود و به عنوان سر امام زاده در بقچه چرمی گذاشت و سحرگاه آن سه نفر را بیدارکرد تا آنجا را ترک کنند.
پیرزن سر را با عطر و گلاب تطهیر نمود و در محل امام زاده عبد الله(ع) فعلی در شهر شوشتر دفن کرد و بعد بالای جنازه غرق به خون پسرش به سوگواری پرداخت و پیکر پسرش را تشیع نمود. این فرزند و مادر فداکار به ننه و ابراهیم سربخش معروف شدند. آرامگاه ننه سربخش کنار سر مبارک امام زاده عبدالله(ع) و ابراهیم سربخش هم به فاصله 100 متر از آنها به خاک سپرده شده است .
اتابک قبل از ورود سه مامور مطلع شد که خبر چین ها، خبر اشتباهی به او داده بودند و امام زاده عبدالله فردی روحانی و بدون سپاه بوده و فقط برای تبلیغ دین اسلام به این دیار سفر کرده است . وقتی سه مامور برگشتند از آنها پرسید که آیا امام زاده سپاه داشت؟ آنها گفتند: نه و اتابک متوجه شد که اشتباه بزرگی نموده و خیلی زود قضاوت کرده است.
خبرنگار: پروین مرعشی
انتهای پیام/*